نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استاد ارتباطات دانشگاه تهران

چکیده

در ابتدا این مقاله در پاسخ به پرسش‌های دانشجویان محترم دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران دربارة تبیین علل عدم توسعة علوم انسانی در ایران طراحی شده بود. اما محقق بعداً آن را به دغدغه‌ای آکادمیک تبدیل کرده و در طول سه سال گذشته تا مرداد 1389 از روش‌شناسی مختلط استفاده کرد تا پاسخی مستند آماده شود. نتایج این پژوهش اینک به‌عنوان مبانی نظری توسعة علم در ایران ارائه می‌شود. اگرچه این مسئله از سوی دانشجویان مطرح شد اما حتی در سایر محافل آکادمیک هم به‌عنوان دغدغه‌ای آکادمیک در حوزة روشنفکری ایران تبدیل شده است و چنین به نظر می‌رسد که باید برای این پرسش‌ها پاسخی فراهم شود. در این مقاله سعی شده تا با تعمیق پژوهشی بخشی از پاسخ ارائه شود. از این نظر، این بحث در این مقاله به شکل مبحثی تحقیقاتی از نوع کیفی و معطوف به نظریه‌پردازی تجربه ـ محور ارائه می‌شود. روش‌شناسی این مطالعه ترکیبی از تجربه پدیدارشناسی و قوم‌نگاری و داده‌های آن برگرفته از منابع ثانویه، اسناد، مشاهدات مشارکتی و مصاحبه‌های تخصصی با برخی از استادان داخلی و خارجی که با روش نمونه‌گیری هدفمند انجام شده، به دست آمده است. روش تحلیل نتایج نیز گزاره‌پردازی و تشخیص و تعیین قضایا و مفروضات نظری است که برای تدوین نظریة توسعة علم انسانی در ایران به کار می‌آید.
پرسش‌های دانشجویان ضمن حفظ مضمون آنها به‌ شرح زیر در اینجا خلاصه شده‌اند:
1- به نظر شما مشکلات اصلی علوم اجتماعی برای به رسمیت شناخته شدن به‌عنوان یک علم چیست؟
2- در حال حاضر عالمان علوم اجتماعی در مقایسه با متخصصین سایر رشته‌ها تا چه حد توانسته‌اند به تولید علم بپردازند؟
3- آیا عالمان علوم اجتماعی به جایی رسیده‌اند که بتوانند کنش‌های جمعی نسبت به تحولات و روندها نظیر واکنش اقتصاددانان به مسائل اقتصادی از خود نشان دهند؟
یافته‌های این پژوهش چند وجهی نشان می‌دهد که برای پاسخ به پرسش‌های بالا باید ابتدا قالبی نظری فراهم آید اما این قالب نظری را باید در اینجا ابتدا با تدوین ٢٤ گزاره و پیش‌شرط و هفت پیشنهاد پیگیری کرد.

کلیدواژه‌ها